خبرگزاری فارس ـ گروه حماسه و مقاومت: متولد مشهد مقدس بود؛ نامش رضا و عاشق امام رضا (ع). در خردسالی هر وقت که با پدرو مادر گذرشان به خیابان حرم میافتاد، رو به گنبد طلا میکردند و به محضر امام هشتم سلام میدادند. پدر خانواده کارگر بود و در اوایل زندگی به افغانستان، رفت و آمد داشت. وقتی رضا ۳ ساله بود، پدر و مادر دوباره به افغانستان برگشتند و در مزار شریف ساکن شدند. رضا چند کلاسی درس خوانده بود، اما سیره اهل بیت (ع) و فدا شدن در راهشان را خوب یاد گرفته بود. او در افغانستان دوشادوش پدر در زمینهای کشاورزی کار میکرد تا اینکه یکبار دلش هوای حرم امام رضا(ع) را کرد و راهی مشهد مقدس شد و دوباره به افغانستان بازگشت. در همین روزها بود که اخبار حمله داعش به سوریه را شنید.
رضا در سوریه
برای رضایت از پدر و مادر گریه کرد
رضا در سال ۱۳۹۴ دیگر مردی شده بود؛ وقتی شنید نیروهای داعش میخواهند در سوریه به حریم اهل بیت (ع) بیحرمتی کنند، از مرز افغانستان به ایران آمد تا به لشکر فاطمیون بپیوندد. به ایران آمد و برای اعزام به سوریه ثبت نام کرد. رضا باید رضایت والدین را میگرفت. خانواده به رضا میگفتند که سوریه نرو؛ اما او میگفت اگر حرم حضرت رقیه (س) و حضرت زینب (س) را ببینید، جگرتان میسوزد. بالاخره رضا با همین صحبتها و گریههایی که میکرد از پدر و مادرش رضایت گرفت و از ۲ خواهر و ۳ برادرش حلالیت طلبید و گفت: سرم را فدای حضرت زینب (س)، رقیه (س) و سکینه (س) میکنم.
رضا در میدان رزم، جدی بود
برای زیارت امام رضا(ع) مرخصی میگرفت
رضا در طول دو سال که رزمنده لشکر فاطمیون بود، حتی برای دیدن پدر و مادر و خواهرانش نمیتوانست به افغانستان برود و فقط تماس تلفنی با آنها داشت. او هر وقت تماس میگرفت همه اعضای خانواده دور گوشی تلفن جمع میشدند تا صدای برادرشان را بشنوند. اگر چه از صدایش سیر نمیشدند، اما بعد از پایان تماس منتظر زنگ تلفن دیگری از رضا میماندند.
در تماسهای تلفنی مادر رضا به او میگفت: پسرم مواظب خودت باش. رضا هم میگفت: مادر! نگران نباش؛ ما آمدهایم از حرم دفاع کنیم و نگهدار ما خداست؛ تا زمانی که خدا بخواهد در وسط آتش هم باشیم اتفاقی برایمان نمیافتد اگر هم خدا بخواهد شهید میشویم.
خانوادهاش در ایران نبودند، اما پناهگاهش حرم امام رضا (ع) بود
آخرین درددل رضا با امام مهربان
رضا هر وقت از سوریه به ایران بر میگشت، زائر امام رضا (ع) بود؛ بار آخر با یکی از اقوامشان به حرم رفت. انگار نمیتوانست از خواندن نماز و زیارت دل بِکَند؛ وقتی پسرعمویش به او میگوید که زیارت کردیم و دیر میشود، بلند شو تا به منزل برگردیم، رضا به او پاسخ میدهد: نمیآیم! بگذار من درددلهایم را به امام رضا (ع) بگویم؛ شاید این آخرین باری باشد که به زیارت امام رضا (ع) میآیم و با ایشان درددل میکنم.
رضا در خط مقدم نبرد
انتظاری که به شنیدن خبر شهادت ختم شد
رضا در آخرین اعزام به سوریه میرود که مصادف میشود با شبهای قدر. او در آخرین تماس به خانوادهاش میگوید اگر ۲ تا ۳ روز دیگر تماس نگرفتم نگران نشوید. مادر روزها انتظار زنگ تلفن رضا را میکشد، اما خبری از او نیست. تلفن همراهش هم خاموش است و دیگر همگی نگران رضا میشوند.
شهید رضا محمدی
همین طور که خانواده منتظر خبری از رضا هستند، خواهرش در شب ۲۸ ماه مبارک رمضان در خواب میبیند که رضا با لباس نظامی سفید رنگ به منزل آمده. خواهرش او را صدا میزند تا برای خوردن سحری بیدار شود؛ اما وقتی این خواهر با صدای مادر از خواب بیدار میشود، میبیند که همه اینها خواب است و خبری از رضا نیست. در همین شب رضا بر اثر اصابت تیر مستقیم به نزدیک قلبش به شهادت میرسد.
عید سعید فطر فرا میرسد و مادر باز هم انتظار تماس رضا را میکشد تا اینکه اقوامی که از شهادت رضا خبر داشتند، به منزل شهید محمدی میروند و خبر شهادت را به او میدهند.
پیکرش بعد از دو ماه به ایران بازگشت
شهید رضا محمدی که دوم تیرماه ۱۳۹۶ در تدمر سوریه به شهادت رسیده بود، پیکر مطهرش به ایران باز میگردد و با توجه به اینکه خانواده او در افغانستان ساکن بودند و باید برای تدفین به ایران میآمدند، پیکر این شهید بعد از گذشت دو ماه در روز عرفه در مشهدالرضا (ع) تشییع شده و در روز عید قربان برای همیشه در بهشت رضا (ع) آرام میگیرد؛ خدا میداند شاید رضا در آخرین درددلهایش از امام هشتم خواسته بود که مهمان همیشگی بهشت رضا(ع) باشد.
مزار شهید رضا محمدی در بهشت رضا (ع) مشهد
انتهای پیام/
لینک خبر: https://eghtesadmand.ir/?p=101317